۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه

آوای خاطره‌ها


    آوای خاطره‌ها،
    صدای شکستن دیوار سکوت است
    که در پستوی ذهن‌ها بنا شده‌است.

    بگذار این دیوار بشکند
    و تمام آن غم‌های بزرگ
    و همه حسرت‌ها و آرزوها،
    چه تلخ و چه شیرین،
    بر روی ورق پاره‌ها بریزد،

    و بگذار با صدای شکستن دیوار خاطره‌ها،
    تمام کینه‌ها و غصه‌ها فرو ‌ریزد؛
    بگذار بریزد.

    بگذار همه چیز فراموش شود.
    اما فقط عشق در برگه‌ی از خاطره‌ها بماند،
    بگذار بماند و تا ابد بماند.


(۲۲ مارس ۲٠۱۲ میلادی، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


۱۳۹۰ اسفند ۱۴, یکشنبه

انتظار نور



    بیا که در دل تاریکی شـب شنا کنیم
    رنـگ‌هـای شــب را از هم جـدا کنیـم
    شاید که بر روز سپاه فراموشی تاخته است
    گویـی که در شــب رنگ‌ها رنگ باخته اسـت
    تا کی در آغوش سیاهی، قدرت شب را نگاه کنیم؟
    تا کی در سـایه‌ی شـب، مـرگ روز را تماشـا کنیـم؟
    ظلمت شب مانع عبور خورشید می‌شود
    ابـر ســیـاه حـجــاب نـور امـیــد می‌شـود
    بیا که در شب احساس غرور کنیم
    در تاریکـی شــب، انتـظار نـور کنیـم
    کاش وجـدان شــب بیـدار می‌شـد
    شب می‌رفت و روز پـایـدار می‌شـد

(٠۲ مارس ۲٠۱۲ میلادی، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی