افتخار دارم که در اینجا از زادگاۀ خود سخن بگویم که بهترین ایام کودکی و نوجوانیام را در آنجا گذرانیدهام و بهترین خاطرات زندگی را از آنجا دارم. اما صد افسوس که دست اهریمن شبپرست آن را به خاک و خون کشید و لانۀ کرکسان، خفاشان و لاشخوران گردانید.
آری. کابل زمین، کابلستان و به یک کلام کوتاه “کابل” عروس شهرها. کابل یکی از شانزده سرزمین اهورایی است که وندیداد آن را “وئهکرته” نامیده و در منابع مختلف تاریخ کهن از آن به نامهای کابورا، کاوول و . . . سخن رفته است.
در کابل دو کوه "آسمایی" و "شیر دروازه" شهرۀ آفاق اند و کمتر کسی پیدا میشود که با کابل آشنا باشد و از این دو کوه چیزی نداند. در میان این دو کوه رودخانۀ کابل جریان دارد که به شهر طراوت و جلوه ویژه میبخشد.
شاید یکی از شاخههای کوهسار "آسمایی"، کوه "کافر دختر" باشد و من در دامان همین "کافر دختر" زاده شدم. کافر دختر، خود داستانی دارد که من از همان هنگام کودکی از زبان مادر بزرک (کوکوی کابلی) با قصۀ او آشنا هستم.
گویند که در زمان حملۀ اعراب به کابل زمین، مسلمانان مردان، زنان و حتی کودکان زیادی را از دم تیغ شمشیر قهار اسلام گذرانیدند. اما شیرزنی که در تیراندازی ماهر بود، پایداری میکرد. او بر قلۀ کوه بالا رفت و اعراب اشغالگر را یارای مقاومت در برابر وی نبود. سرانجام، آنها که خسته و مایوس شده بودند، دست دعا بر آسمان بلند کردند و از الله خواستند که این زن را به غضب خود گرفتار کند. الله بیدرنگ این زن را سنگ ساخت که تا امروز بر قلۀ کوه استوار ایستاده است.
در آوان کودکی، من بارها بر قلۀ این کوه بالا رفته و بر دوش کافر دختر نشستهبودم و گاهی هم با خود میگفتم که چرا خدا این شیر زن را سنگ ساخت؟! مگر غیر از این بود که اعراب متجاوز بودهاند و این زن از حریم خانۀ خود دفاع میکردهاست؟! به هر حال، کسی سر از کار خدا در نمیآورد! اما به گفتۀ واصف باختری، شاعر نامور افغانستان:
که آبگينه شد و کوه را ز ياد نبرد
راستش امروزه کابل دیگر آن عروس شهرها نیست و بلکه پیرزال و فرتوت شده است! اما من هنوز دوستش دارم؛ زیرا چون مادری است که در دامان آن پرورده شدهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر