۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

عشق و نفرت



    از انسان بودن شرمم می‌آید
    زمانی که می‌بینم
    چنان در سینه‌ها عشق را کشته‌اند
    که همه‌جا باران نفرت می‌بارد
    و حتی یک پرنده‌ی آزاد هم
    سرود عشق نمی‌خواند

(اول نوامبر ۲٠۱۱ میلادی، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر