۱۳۹۳ شهریور ۲۷, پنجشنبه

پگاه پاییزی





    در آن پگاهی پاییزی
    کنار دریا
    در بستر ساحل
    آتش هوس شراره می‌کرد
    آن‌دم، به تماشای موج خروشان نشستم
    و بوسه از لب دریا گرفتم
    آتش سوزنده بر جانم زد
    در عمق نگاهش راز عشق را دیدیم
    و نرم نرمک، با سرانگشتانم
    نقش تن برهنه‌ی دریا را
    روی ماسه‌های خشکیده‌ی ساحل کشیدم

(سه شنبه، ۱٨ سپتامبر ۲٠۱۴ - ٢٧ شهریور ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

گُل ِ شقایق





    از آن هنگام، که به زور قبضه‌ی شمشیر تازی،
    خانه‌ی من، به تاريكی توحش افتاده
    و جهالت فضای آن را پُر کرده است.
    چنین است، که هر بامداد،
    از پنجره‌ی خانه، مرگ ستاره را نظاره می‌کنم.
    و اینک، حیاط خانه‌ی من پُر از گل ِ شقایق است.

(سه شنبه، ۱٦ سپتامبر ۲٠۱۴ - ٢۵ شهریور ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


۱۳۹۳ اردیبهشت ۸, دوشنبه

گل پیچک





    مهربان
    در پگاه عشق
    چشم بگشا
    ببین،
    همچو گل پیچک شدم
    دور شاخه‌ای تن تو تنیدم
    این شاخه مرا با خود می‌برد
    به شهر خلوت تو
    هرگز رهایم نکن
    و نگذار این پیچک در تنهایی بخشکد

(چهارشنبه، ٢۷ آوریل ۲٠۱۴ - ۷ اردیبهشت ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


تندیس عشق





    او، همچو تندیس آن زن شد؛ ولی من، این تندیس را عاشقانه می‌پرستم! ...

(چهارشنبه، ٢۷ آوریل ۲٠۱۴ - ۷ اردیبهشت ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


۱۳۹۳ اردیبهشت ۵, جمعه

غریب آشنا





    ای دیر یافته، کیستی

    که این‌گونه چشمانت

    مرا مجاب می‌کند

    تن‌ات چون آب زلال دریاست

    که قطره‌ای از آن

    عطش عشق را

    در کویر وجودم

    سیراب می‌کند
    ...


(چهارشنبه، ٢۵ آوریل ۲٠۱۴ - ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


موج سرکش





    آه،
    ای آب زلال موج برگشته‌یی عشق
    چرا این‌گونه به ساحل تشنه، پشت می‌کنی؟
    روزی که حتا ماسه‌های کنار دریا
    به سبب تابش خورشید (مهر)
    خشکیده‌اند
    ...
    آه،
    ای موج سرکش فراری،
    نمیدانی؟
    روزی دوباره به ساحل باز خواهی گشت
    روزی که بهای هر واژه‌ی شعر
    یک بوسه است
    و هر مروارید در دل صدف ِ
    خفته در ماسه‌های کنار دریا
    که زیر پای رهگذران له می‌شود،
    نشانه‌ی از عشق
    ...

(چهارشنبه، ٢۵ آوریل ۲٠۱۴ - ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

بدون بدرود





    ای نازنین، درود
    در امتداد شب
    تا سحر خاکستری
    که از همنشینی خورشید با ماه سخن می‌گوید
    لحظه‌ی با من بمان
    بمان
    حرفی بزن
    بشکن این دیوار سکوت
    اما هرگز نگو بدرود

(چهارشنبه، ۱٦ آوریل ۲٠۱۴ - ۲٧ فروردین ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


شب مهتاب





    در یک شب مهتابی
    کنار دریا
    در برابر امواج خروشان
    آنگاه که سردت باشد
    بر من تکیه کن
    تا تن و قلبت را گرم کنم
    چون موجی از آتش
    با تلاطمی از عشق

(چهارشنبه، ۱٦ آوریل ۲٠۱۴ - ۲٧ فروردین ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

موج و ساحل





    ای کاش موجی بودم
    که روی ماسه‌های ساحل آرام و خموش می‌خسبیدم
    چون کودکی معصوم ...
    اما ساحل نیز دامان مهرش را از من دریغ کرد
    و من ماندم و همان خروش جاودانه
    من ماندم و پر پر شدن واژه‌ها در کتاب افسانه
    من ماندم و یک دنیا شعر و ترانه ...
    و ای کاش من می‌ماندم
    و این عاشقی‌ها
    و این گذر زمانه
    و ای کاش، چون موج در تکاپو می‌بودم
    تا به ساحل برسم
    با یک سینه پُر از مهر عاشقانه

(چهارشنبه، ٨ آوریل ۲٠۱۴ - ۱۹ فروردین ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


عاشق شدن





    عاشق‌شدن در یک جاده
    که نمی‌دانی به بن‌بست می‌رسد
    یا به بی‌کران
    اما به‌هر حال حس قشنگ است
    گم‌شدن در معنای عشق
    و خود معنای تازه گرفتن
    معنای با تو بودن
    تا آخر جاده ...

(چهارشنبه، ۹ آوریل ۲٠۱۴ - ۲٠ فروردین ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


طرح تو





    گاهی با خودم می‌گویم
    ای کاش می‌شد
    طرح ترا
    روی قاب شیشه‌یی قلبم
    با رنگ قرمز می‌کشیدم
    اما می‌ترسم
    می‌ترسم از این‌که
    حتا طرح تو هم
    این شیشه نازک دل را بشکند ...

(چهارشنبه، ۹ آوریل ۲٠۱۴ - ۲٠ فروردین ۱۳۹۳، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


۱۳۹۲ بهمن ۱۸, جمعه

دلم تنگ شده





    دلم تنگ شده
    گریه می‌خواهد
    موجی از خون شقایق
    از دریای تشنه می‌خواهد

    در این روزهای طوفانی
    چشمانم دریای باران
    از ابرهای آسمان دل گرفته می‌خواهد

    هر چه می‌خواهد
    بر این قامت شکسته
    کوله‌باری از غصه می‌خواهد

(جمعه، ٧ فوریه ۲٠۱۴ - ۱٨ بهمن ۱۳۹۲، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


رویای همیشگی





    من از تکرار لحظه‌ها می‌ترسم
    لحظه‌های تنهایی
    اما در این لحظه‌ها
    رویای در من پا می‌گیرد
    که دیوار تنهایی را می‌شکند
    و سکوت را
    و واژه‌ها را به پرواز در می‌آورد
    واژه‌های عاشقانه را
    این رویای تو با من است
    رویای همیشگی

(پنجشنبه، ٦ فوریه ۲٠۱۴ - ۱٧ بهمن ۱۳۹۲، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


واژه‌ی آشنا





    در میان واژه‌ها
    یک وازۀ آشنا
    در دفتر شعر من
    پگاه
    آن‌گاه که خورشید چهره می‌نماید

    *

    در میان واژه‌ها
    یک وازۀ آشنا
    در دفتر شعر من
    عشق
    آن‌گاه که دل دریا پر از موج خون می‌شود

(جمعه، ۳۱ ژانويه ۲٠۱۴ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۲، درسدن)

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی