۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

تدبیر خدایی

    سحرگاهان دمی با خود نشستم
    در پایان یک شب رویایی
    من بودم رویا بود و تنهایی
    میان رسم و آیین رسوایی
    من بودم و جوانی بود و آن‌همه سرمستی
    افسوس، یک باره رفت همه شور و شادابی
    من ماندم و ابر تیره و هوای طوفانی
    کجا شد، شراب و مهتاب و موج دریایی
    من ماندم و شب و روزم گدایی
    این چه رسمی‌ست، چه آیینی‌ست، تدبیر خدایی


(اول دیماه ۱٣۸۹ خورشيدی، درسدن)

آقای نور سنگر، شاعر توانای کشورم برای تشویقم کوچک‌نوازی کرد و پای این سروده نوشت: "شعر نهایت زیبا و ماندگار است که می‌شود آن را طلایه‌دار ادبیات متهعد نامید، با دریغ و حسرت و عسرت که نمی‌توانم این سروده زیبا را بگوش فرد، فرد هموطنان برسانم و نوید دهم که ما هم "نیمایوشیچ" خودمان را داریم ..."

از دل‌نوشته‌های مهديزاده کابلی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر